چلیپا این وبلاگ ترکیبی از دلنوشته های خودم و مطالبی در رابطه با موضوعات مورد علاقه و جذاب برای خودم می باشد.
| ||
|
[ پنج شنبه 26 ارديبهشت 1398برچسب:وفات حضرت خدیجه, 10 رمضان1440, 1398, ] [ 17:14 ] [ رهگذر ]
May the good times and treasures of the present
MERRY CHRISTMAS
خدا کنه که گنج ها و لحظات خوب امروز خاطرات طلایی فردای تو را شکل دهند
کریسمس مبارک.
موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها:
موضوعات مرتبط: مذهبی ، ادبی ، شعر ، ، برچسبها: [ دو شنبه 9 فروردين 1395برچسب:گر تو آزاد نباشی,تا آوای بیداری,فریدون مشیری,متن ادبی, ] [ 18:33 ] [ رهگذر ]
اَی وِلاتی نازِنینوم کا زیمینود مِث طِلاست گایی وقتا{ قمشِس} اِسمود گایی وقتا {شهرضا}ست پُشتا وَر پشت از قِدیم آبرو دوسّند مردومُد گر چه این دورآ زَمون هر کی به دردی مبتلاست با همه دَس خالیگی در کوچه مردوم بسّه نیس جونشا بر مِیمون می دَد ، اَی کار آبار چاق اَی گداست مِث دِرَخ گل کا به شاخِش صتّا غنچه سبز می شِد دِلاشون با هم دیگِس اَی خونه شون از هم جداست نَه گِمون تو این وِلات گدا طبیعت پیدا شِد شهرِضَیّا وقت نداری چِشاشون به دَس خوداست اگه از غصه وا حسرِت رو وا شون پُر چوروکِس عَینی آینه دلاشون صافِس آ قلبا بی ریاست دُرُسِس کا از کم آبی تِشنه حالِس زیمینوش فضلِ باد آ موغونوش با خشکِه سالی با صَفاست فرش برجسته شا از نِزدیک اگه نیگا کونی نِم تونی تمیز بِدِی کا قالی اِس یا دور نماست سرامیک سازی شام از بُلوُر آ چینی زَد جولو شوتِکا کوزه هامون بیشتِری سوغات شاهرضاست هامونام گوشه کِناروش اَلی دل پیدا می شِد اَی{ الهی} پیش خودا رَف یادگاری اون بجاست سی آپنج ساله حکیموش بیسّا پنشتا شعر دَرِد کا با حافظ شیرازی راس راسی قابل اشتباست {پریشا} هر چی کا گفتم سخت پا حرفوم واسّادَم کا نگن گفته شاعر چِرت آ پرت آ اِدعاست موضوعات مرتبط: شعر ، ، برچسبها:
دل میرود زدستم! دکتربده دوا را نسخه بپیچ کم کم، دردم شد آشکارا
دل درد و زخم معده آید سراغم این ماه لطفی کن ای طبیبا ، معذوردار ما را
کلّیه ام دوباره این ماه سنگ سازد آمپول و قرص و شربت تجویز کن نگارارا
ازفرط تشنه کامی چشمم رود سیاهی باشد که باز بینم ، در مطّب آشنا را
هردکتری که رفتم آنهم سرش شلوغ است بعضی کند مداوا ، با عدّه ای مدارا
دکتر خیال کرده دردم بهانه باشد عذرم نمی پذیرد یا ایها السکارا
امّا صلاح این است! باید گرفته باشی دفترچه بیمه دستی، دستی دگر دوارا
وقت ناهار کمتر باید که خورده باشی افطار هم دوباره ، فرصت شمار یارا
درمسجدِ مَحلّه ،ما را گذرندادند گفتن پیاز خوردی! تغییرده ، غذا را
یک ماه روزه خوردی در پستوی اتاقت ۱۰روز هم گذشته سّرت کن آشکارا
درخواب نازبودم!! گفتا یکی سحرگاه وخه یره دگه سحر رفت باخار قتقارا موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها: امشب تمام عاشقان رادست بسر کن/
موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها: [ جمعه 25 ارديبهشت 1394برچسب:امشب تمام عاشقان رادست بسر کن,محمئ صالح اعلاء,اعلاء,پیغمبر,حضرت محمد, ] [ 10:32 ] [ رهگذر ]
موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها: لاجرم از خود چو مشتی استخوان باید گذاشت
داغ خواهش را به جان آسمان باید گذاشت
ای که چون طاووس می بالی به نقش بال خویش
ما نهادیم آنچه را در آشیان باید گذاشت
شکوه کردم آبروی گریه ام بر باد رفت
بعد از این چون شمع، آتش بر زبان باید گذاشت
غم مخور در وادی جانان اگر دستت تهیست
مایه از جان بهر آن آرام جان باید گذاشت
گرچه باب کلبه ی آزاده مردان بسته نیست
دست رد بر سینه ی نا محرمان باید گذاشت
بی نشان گر جان دهد بیچاره از بی دولتیست
ای که صاحب دولتی از خود نشان باید گذاشت
چند می بوسی به حسرت دست و روی دایه را
شَسْت را ای طفل نادان در دهان باید گذاشت
سیر محدود است مرغ رشته بر پا را پریش
آرزوی خاک را در خاکدان باید گذاشت
مرداد 1368 موضوعات مرتبط: شعر ، ، برچسبها: عبدالمجید فرایی، شاعر پیشکسوت اهل بیت سروده تازه ای در مورد ماه رجب سروده است که در ادامه آن را می خوانید:
ماه رجب آمد، دل این پیر جوان کرد
در گوش من اسرار در اسرار بیان کرد
از شوق چنان مست شدم زینهمه مستی
صاحب کرم و ساقی و باده، نگران کرد
دستی ز نوازش، به سر من چو کشیدند
در اوج و عروجش دل من سیرچنان کرد
آنجا رجبیون همه آسوده و خوشحال
نازم به کسی که، به من آن صحنه عیان کرد
من لایق آن صحنه نبودم، که نشان داد
او از کرم اش، این دل شوریده نشان کرد
هرگاه بریدم من از این، عالم خاکی
از خاک به افلاک، روانم طیران کرد
خودسازی و خودسوزی من دید، حبیبم
آغاز رجب، وارد شهر رمضان کرد
موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها: هنوز هم لب گرم تو بوسه گاه من است هنوز هم نفست عطر خانقاه من است هنوز بوی تو گُل کرده بر لب گلها هنوز چهره تو شمع شامگاه من است بمان و دیر بمان ایکه باغ آغوشت بهشت و بستر امید و سر پناه من است شبی که یاس تنت عطر نوبهارم داد به ماه نامه نوشتم که ماه،ماه من است مکن ستم که بفردا بری پشیمانی که چشم حادثه ای در کمین راه من است نشستی ار به در قهر اشتباه از توست و گر که قهر نشستیم ،اشتباه من است اگر که جور ثواب است اجر آن از تو است و گر که عشق گناه است این گناه من است به دود آتش عشق تو خوشدلم افسوس که بی نصیب جهان جان عشق خواه من است اگر چو ماه فلک هاله غمی داری بدان که روشنیت در حصار آه من است پریش جان به رهت ریخت جای اشک آری بر این مشاهده چشم و خدا گواه من است
فروردین 1379 موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها: .... فردا شاید بروم موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها: [ شنبه 15 فروردين 1394برچسب:قرارمان را فراموش نکن+نیلوفر لاری پور, ] [ 9:16 ] [ رهگذر ]
يا زينب كبري (س) آسمان از ستاره لبریز است آخر عمر فصل پاییز است امشب از ذهن شاعرت بی بی غزلی آمده که ناچیز است: وقت بد مستی زحل آمد اول مثنوی، غزل آمد عید نوروز ما مبارک شد نو بهاری در این محل آمد شب عیدی خدا چه عیدی داد! عید "اهلا من العسل" آمد ماهی قرمزی که در تنگ است برج حوت است و در حَمَل آمد بین آغوش ساقی کوثر ساغری ناب و لم یزل آمد آمد و بهر مردی زن ها تا ابد اسوه و مَثل آمد غزل امشب هوای روضه گرفت! یادم آمد که روی تل آمد هم زمان با صدای وااُماش سوت و طبل و کف و کتل آمد... (سروده ي دوست گرامي علي كاوند) موضوعات مرتبط: پیامک ، مذهبی ، ادبی ، شعر ، ، برچسبها: [ دو شنبه 4 اسفند 1393برچسب:علی کاوند+حضرت زینب+حضرت علی+گوثر, ] [ 10:36 ] [ رهگذر ]
بشنو الفاظ حکیم پردهای سر همانجا نه که باده خوردهای چونک از میخانه مستی ضال شد تسخر و بازیچهٔ اطفال شد موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها: ادامه مطلب امروز پنجشنبه است از مجموعه: پابرهنه تا ماه موضوعات مرتبط: شعر ، ، برچسبها: آمده ام کنج اتاقم،
گشته هوایی و نشستم به امید کرمی از طرف شاه عزایم که شمایی!
و از "علی" وُ از غم لیلا و بگو از ید سقا و بگو با من دل خسته از اندوه دل زینب کبرا و امان از دل زهرا و امان از دل زهرا ... بگو با من مجنون، به خدا حسرت داغی به دلم مانده که از داغ شما بشکنم امروزُ و بسوزم که دگر نشنوم این روضه ی جان سوز که: ای اهل حرم میر و علمدار نیامد ... و دگر نشنوم امروز که خم گشته قد کوهیُ و رودی به لب آورده رشیدی... چه رشیدی! همان راز رشیدی که لبِ رود رسیدُ و نرسید آب به لب هاش... همان راز رشیدی که عمودی... بگو ! روضه بخوان شاه غریبم تو بخوان بر من جامانده ازین قافله ی اشک، که با نام تو آمیخته این اشک و خوشا اشک! خوشا اشک! خوشا گریه بر این داغ، خوشا گریه بر این درد خوشا گریه، نه این گریه! خوشا گریه ی یعقوب که نور بصرش رفت چو روزی پسرش رفت... خوشا قصه ی یعقوب! که گرگان بیابانی و پیراهن خونین عزیزش همه کذب است... خوشا چاه! همان چاه که یوسف به سلامت ز درش باز درآمد و نه یک قطره ی خون ریخت در آن جا و نه انگشت کسی گم شده آن جا و کنارش نه تلی بود نه تپه! وَ یعقوب ندیده است دمی یوسفِ در چاه! خوشا قصه ی یعقوب! که گودال ندارد وَ آه از دل آن خواهر غم دیده که از روی تلی دیده که «الشّمر ...» عجب مجلس گرمی شده این جا، همین کنج اتاقم که به جز من و به جز روضه ی ارباب، کسی نیست وَ انگار که عالم همه جمعند همین جا! و انگار که این پنجره و فرش و در و ساعت و دیوار، گرفتند دمِ حضرت ارباب: حسین جان، حسین جان، حسین جان، حسین جان...
یاسمین صباغیان طوسی موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها: [ چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:خوسا قصه یعقوب,که نور بصرش رفت,آمده ام کنج اتاقم,, ] [ 11:14 ] [ رهگذر ]
اولین روز دبستان بازگرد // کودکی ها ، شاد و خندان بازگرد
خاطرات کودکی زیباترند//یادگاران کهن مانا ترند
درس پند آموزروباه وخروس//روبه مکارودزدوچاپلوس
کاکلی گنجشککی باهوش بود //فیل نادانی برایش موش بود
تا درون نیمکت جا می شدیم//ما پرازتصمیم کبری می شدیم
کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت//دوشمان ازحلقه هایش درد داشت
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ//خش خش جاروی با با روی برگ
همکلاسی های درد ورنج و کار//بچه های جامه های وصله دار
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود//جمع بودن بود و تفریقی نبود
ای دبستانی ترین احساس من
منبع:arash8744.blogfa.com موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها:
بذار آبادي بياد مِث همه جا تو شهرضا دايناسور اينجا ميگن جا پاي تو پيدا شده پادا بذاراون طِرف تا هي نگن كو شهرضا ؟ بَريه لقمه نون ميباد ازصب تا شب جون بكنند به خيالود ميخوابند َمردوم رو پر قو شهرضا حقي قمشه بيشتِر اِز اينِس كا اَمروز ميبيني بسكا از قديم نداشتس يه سخنگو شهرضا بَسّه ديگه نچزون انزه مونا بذار برو برو رو كو شتري همين جا پهلو شهرضا به خيالود مفتي مفتي اينجا چيز گيرُد مياد همه اهل زحمتند آ زوري بازو شهرضا توي نقشه پيدا نيسيم آ مَحَلمون نِم ذرند از اووَخكا پادا هشتي مِث يه لولو شهرضا پادا وردار از رو قمشه كا اگه وَر ندري توي تقسيمات ميشه يه بخش كرّو شهرضا همه جونوش مث خيابوناش چك و چوله شده بس كشاواكش ميدند اين سو اون سو شهرضا به گمونم آخِرُش يه روزي كورش مي كنند بسكا بيخود ورميرند به چشمآ ابرو شهرضا اگه بر شيكمود اومدِي برو يه جَي ديگه به گمونُد مي كاريم سبزيا كاهو شهرضا ؟ ديگه از قمشه نمونده طاقت آ جون و جيري ندَرِد طاقِتي اون هيكلي تاپو شهرضا اي جهانمردي چيكار به كار دايناسور دَري اين زبون بسّه را جا پاشا ديدند تو شهرضا
برگرفته از وبلاگ: دلنوشته های یک بازنشسته جهانمردی شهرضا http://yadedoust.blogfa.com
موضوعات مرتبط: ادبی ، شعر ، ، برچسبها: قلم زدم به مرکب کنار این فانوس برای تان بنویسم، برای اقیانوس نفس برای شما خرج میشود بانو ولی نفس شده اینجا کنارتان محبوس هر آنکه اسم خودش را نهاده بود ابتر ز خواب ناز پرید و ندید جز کابوس به روی بیت نبی عطر یاس می بارد که خانه ها همه با عطرتان شود مأنوس بدین وسیله خدا راز خلقتش را گفت صدای گریه ی تو با شمارش معکوس تو آمدی مترادف کنی برای پدر میان فاطمه و آمنه در این قاموس تو ماورای حروفی و ماورای کلام لغت ز درک مفاهیم تان شده مأیوس خدا نوشته خودش را علی که از این پس برای خود بنویسد علی تو را ناموس مدینه از برکات شما نمک خورده مدینه حرمت نان و نمک!...فدک،افسوس مدینه پا به قدم های تان نمی آمد برای عصر حجر ماند و عهد دقیانوس مدینه برکه ی نا چیزی از معما هاست مدینه را چه به امواج پاک اقیانوس ؟؟!!! موضوعات مرتبط: پیامک ، مذهبی ، ادبی ، شعر ، ، برچسبها: |
|
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : night skin ] |